کیفیت زندگی به معنای رفاه یا خوشحالی است. رفاه به صورت کلی عبارت است از دستیابی به اهداف، انتظارات و به کمال رسیدن فرد. پنچ حوزه برای کیفیت زندگی وجود دارد: سلامت و رفاه، ارتباطات بین فردی، حضور فرد در خانه و جامعه، رشد فردی، مقام منزلت و عزت نفس. که از آن ها حداقل سه مورد وابسته به فرد است و شاید تنها ارتباطات بین فردی و حضور فرد در خانه و جامعه ظاهراً در حوزه خارجی قرار میگیرد (لی واشر، ۲۰۰۹؛مندلویز و استین[۱۸۰]، ۲۰۰۰).
کیفیت زندگی وابسته به سلامت اصطلاحی است که در پزشکی به کار می رود. شاخص های کیفیت زندگی مرتبط با سلامتی، معمولا توانایی فرد را برای داشتن عملکرد مؤثر جسمانی؛ عاطفی، اجتماعی و احساس خوب بودن در برمی گیرد. سلامتی کلی تحت تاثیر عوامل متعدد از قبیل رفاه اجتماعی سلامت رفتاری و روان شناختی فرد است (دانان جایا[۱۸۱]، ۲۰۰۴).
کیفیت زندگی وابسته به سلامت را جزیی از بعد جسمانی کیفیت زندگی میداند که اغلب به جای هم قابل استفاده هستند. وی ابعاد کلیدی کیفیت زندگی وابسته به سلامت را عملکرد جسمانی، احساسات، میزان مراقبت از خود، عملکرد شناختی، درد جسمانی، سلامت روانی و عاطفی بر می شمرد(مستف، ترومپنار، هک، میکیلسن، هدیامونت و وریز[۱۸۲]، ۲۰۰۷ ).
کیفیت زندگی وابسته به سلامت حس خوب بودن فرد تعریف می شود که ابعادی از جمله ابعاد جسمانی، روانی، اجتماعی، معنوی و روحی فرد را شامل می شود (آکین و همکاران[۱۸۳]، ۲۰۰۸؛ شالوک، ۲۰۰۴).
دیدگاه مرتبط دیگر، کیفیت زندگی وابسته به سلامت است که آن را اینگونه می توان تعریف کرد: ادراک فرد از وضعیت سلامتی خود که وابسته یا متاثر از وجود بیماری و اقدامات درمانی باشد. به عنوان یک مفهوم چند بعدی، اجتماعی و عملکرد شناختی میباشد. این مفهوم همچنین شامل جنبههای منفی نشانگان و اختلال روان تنی ناشی از بیماری و درمان آن می شود(دلگادو و سانز [۱۸۴]و همکاران، ۲۰۱۱ ).
۲-۹-۲ -ویژگیهای کیفیت زندگی
اطلاع از ویژگیهای کیفیت زندگی میتواند ما را در شناسایی مقیاس های آن یاری نماید. این ویژگی ها عبارتند از چند بعدی بودن و پویا بودن. در ادامه هر کدام از این ویژگیها به طور خلاصه تعریف میشوند :
الف ) ویژگی چند بعدی بودن :
کیفیت زندگی بر پایه ابعادی که در ارتباط نزدیکی با یکریگر دارند، بنا شده است. از اینرو می توان کیفیت زندگی را در ابعاد زیادی اندازه گیری کرد.
به طور کلی سه بعد اساسی کیفیت زندگی مربوط به سلامت ابعاد جسمی، روانی واجتماعی میباشند که هر یک از آن ها به زیر مجموعه های دیگری تقسیم میگردد(اندرسون[۱۸۵]، میکولیک[۱۸۶]و ساندور[۱۸۷]؛ ۲۰۱۰).
بعد جسمی: به دریافت فرد از توانایی هایش در انجام فعالیت ها و وظایف روزانه که نیاز به صرف انرژی دارد اشاره میکند و میتواند در بر دارند، مقیاس هایی مثل تحریک، توان و انرژی ، درد و ناراحتی، خواب و استراحت و ظرفیت توان کاری باشد.
بعد روانی: جنبههای روحی و احساس سلامت را مانند افسردگی، ترس، عصبانیت، خوشحالی و آرامش در برمی گیرد. بعضی از زیر رده های این بعد عبارتند از: تصویر از خود، احساس مثبت، احساس منفی، اعتقادات مذهبی، فکر کردن و یادگیری، حافظه و تمرکز
بعد اجتماعی: به توانایی فرد در برقرار کردن ارتباط با اعضای خانواده، همسایگان وسایر گروههای اجتماعی، وضعیت شغلی و شرایط اقتصادی کلی مربوط می شود.
ب) ویژگی ذهنی بودن :
با توجه به تعارف، کیفیت زندگی به انتظارات، احساسات، اعتقادت و پندارهای فرد بستگی دارد. از این رو ارزیابی شخص از سلامت یا خوب بودنش عامل کلیدی در مطالعات کیفیت زندگی میباشد. اگر چه ارزیابی عینی در این مطالعات از جایگاه مهمی برخوردار است، اما قضاوت خود فرد درباره اثر بیماری و درمان و شرایط سلامتی اش بر کیفیت زندگی از اهمیت بیشتری برخوردار میباشد. به طور کلی می توان گفت عامل اصلی تعیین کننده کیفیت زندگی عبارت است از تفاوت درک شده بین آنچه هست و آنچه که از دیدگاه فرد باید باشد(اندرسون و همکاران، ۲۰۱۰ )
ج) ویژگی پویا بودن :
با توجه به این تعریف که کیفیت زندگی دارای ساختاری وابسته به زمان است که متاثر از تجربه شخص و درک او از زندگی میباشد و با تغییر زمان تغییر میکند”در می یابیم که پویائی کیفیت زندگی از این روست که با تغییر زمان تغییرمی کند و به تغییرات فرد و محیط او بستگی دارد و این مشخصه در یک مطالعه طولی به خوبی قابل مشاهده است(اندرسون و همکاران، ۲۰۱۰).
۲-۹-۳- طبقه بندی کیفیت زندگی
در طبقه بندی کلاسیک کیفیت زندگی به ” عینی ” و” ذهنی ” دسته بندی می شود و عینی بودن کیفیت زندگی به درجه استانداردهای روشن یک زندگی خوب اشاره دارد که توسط افراد بیطرف ارزیابی می شود برای مثال نتایج آزمایشات پژشکی و ذهنی بودن به خود ارزیابی های مبتنی بر معیارهای ضمنی و تلویحی مثل احساس ذهنی فرد از سلامتی باز میگردد. این دو مفهوم به هم مرتبط نیستند؛ به طور مثال فردی ممکن است از نظر پژشک معالجش در شرایط سلامتی خوبی باشد اما با این حال احساس بدی داشته باشد(ون هاون، ۲۰۰۶ ).
بر این اساس زاف[۱۸۸](۱۹۸۴ )(به نقل از فریش ترجمه خمسه، ۱۳۸۹ )یک طبقه بندی چهار گانه از این مفاهیم پیشنهاد میکند :
_ وقتی شرایط عینی بر طبق اندازه گیری ها، خوب و ادراک ذهنی فرد از زندگی نیز مثبت باشد او واژه ” خوشبختی ” را به کار میبرد.
_ وقتی ارزیابی شرایط عینی و ادراک ذهنی فرد منفی باشد وی از واژه ” محرومیت ” صحبت میکند.
_ وقتی کیفیت عینی زندگی خوب باشد اما ادراک ذهنی فرد منفی باشد، واژه نا هنجاری یا ناموزونی به کار می رود.
_ ترکیب شرایط بد با ادراک مثبت بر چسب ” سازگاری ” دریافت میکند.
۲-۹-۴- مدل های کیفیت زندگی
- مدل فلس و پری[۱۸۹]
فلس و پری در سال ۱۹۹۵ بعد از بررسی ۱۵ مدل مفهومی از کیفیت زندگی، مدلی طراحی کردند که در این مدل کیفیت زندگی به عنوان نوعی به زیستی کلی تعریف می شود که توصیف های عینی و ارزیابی های ذهنی از به زیستی فیزیکی، مادی، اجتماعی و هیجانی همراه با میزانی از رشد و اقدامات هدف گرایانه فرد در جهت ارزش های شخص ترکیب شده است.
این مدل دارای پنج طبقه اصلی است. اولین طبقه، به زیستی جسمی[۱۹۰]است که شامل سلامت[۱۹۱]، تناسب[۱۹۲]، تحریک[۱۹۳]وامنیت شخص[۱۹۴]است.
“